ريشه ضرب المثل هاي كتاب فارسي پايه ششم

.

.

به پايگاه كلاس ششمي ها خوش آمديد
ایمیل مدیر :

» بهمن 1393
» خرداد 1393
» ارديبهشت 1393
» فروردين 1393
» بهمن 1392
» دی 1392
» آذر 1392
» آبان 1392
» مهر 1392
» شهريور 1392
» مرداد 1392
» تير 1392
» خرداد 1392
» ارديبهشت 1392
» فروردين 1392
» اسفند 1391
» بهمن 1391
» دی 1391
» آذر 1391
» آبان 1391
» مهر 1391


» عشق ليونل مسي
» پژوهشگران هدف
» فراتر از يك باشگاه
» گروه آموزشی پایه ششم شهرستان دیر
» سايت برگزاري آزمون هاي آنلاين معلم ايران
» نحوه ي ارزشيابي دروس پايه ششم
» دانلود نمونه سئوالات امتحاني پايه ششم
» طراحي سايت
» انجمن رياضيدانان جوان
» دانلود كتاب/كتابخانه الكترونيكي
» انيميشن هاي آموزشي
» ردیاب ماشین
» جلوپنجره اریو
» اریو زوتی z300
» جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان پايگاه كلاس ششمي ها و آدرس clas6.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







RSS
ريشه ضرب المثل هاي كتاب فارسي پايه ششم
نویسنده حسين مسلمان تاریخ ارسال جمعه 17 آذر 1391 در ساعت 21:39

لیست ضرب المثل هایی که در فارسی پایه ششم آمده است به ترتیب در ذیل می آید:

1 - از تو حرکت ،از خدابرکت

2 - شکرنعمت ،نعمتت افزون کند

3 - زبان سرخ ،سرسبز می دهد برباد 

 4 -  نوش دارو ؛ بعد از مرگ سهراب 

5  - تو نیکی می کن و در دجله انداز 

6  - کم گوی .و گزیده گوی چون در

 7- تا پول داری رفیقتم ، قربان بند کیفتم 

 8 - جایی که نمک خوردی ،نمکدان مشکن 

9 - کار نیکو کردن از پرکردن است

10  - مشک آن است که خود ببوید نه آن که عطار بگوید.

11 - با دوستان بساز و بر دشمنان بتاز.

 12 - هرکه بامش بیش ،برفش بیشتر .

13  - مار گزیده از رریسمان سیاه و سفید می ترسد.

 14 - این دغل دوستان که می بینی ،مگسانند گرد شیرینی

15 - به پایان آمد این دفتر ،حکایت هم چنان باقی است. 

 در کتاب نوشتاری از دانش آموزان خواسته شده است که ضرب المثل را در یک بند ،توضیح دهند.تا پایان کتاب به همین صورت است . 

به فکر این بودم که ریشه ی این ضرب المثل ها را پیداکنم و خیلی هم گشتم به کتاب خانه ی عمومی و... مراجعه نمودم کتاب های زیادی هم پیداکردم ولی  متاسفانه این ضرب المثل هایی که من دنبالشان بودم را پیدانکردم در سایت ها نیز فقط نام ضرب المثل ها نوشته شده است و ریشه ی این ضرب المثل های پایه ششم را به جز یکی پیدا نکردم به فکرم رسید از شما دوستان مهربانم که همیشه یار و یاورم بودید و با نظرات ارزشمندتان باعث دلگرمی من می شوید کمک بگیرم . بنابراین از همه ی دوستان عزیزم خواهش می کنم اگر ریشه ی ضرب المثل را می دانند و یا کتاب خوبی دارند معرفی نمایند و یا سایت خوبی دیده اند معرفی کنند تا همه استفاده نماییم . 

مادر کلاس ششم درباره ی ریشه  ی ضرب المثل ها  به دانش آموزان نمی گوییم  و از آنها نمی خواهیم ولی خوب ممکنه یکی از دانش آموزان  از ما بپرسدو وظیفه ی ما به عنوان یک معلم اینست که حداقل ریشه ی این 14 ضرب المثل رابدانیم . 

در ادامه مطلب ریشه ضرب المثل، زبان سرخ ،سر سبز می دهد بر باد را بخوانید.

هم چنین در سایت سارا می توانید به ریشه ی بعضی ضرب المثل های ایرانی دست یابید.

 

آورده اند که در روزگاران گذشته دزدی بود که با دزدهای دیگر فرق داشت . او با اینکه دزد بود ، جوانمرد بود . تنگدستی او را به دزدی وادار کرده بود ، اما هنوز خوی جوانمردی را از دست نداده بود . یک شب این دزد جوانمرد از دیوار یک کارگاه حریر بافی بالا رفت تا کمی حریر از آنجا بدزدد . با کمال تعجب دید که چراغ کارگاه روشن است و هنرمند حریر باف هنوز مشغول کار است . با خود گفت : ” این هم بدشانسی امشب ما . ” خواست برگردد که متوجه شد حریر باف ضمن بافتن حریر ، با خود چیزی می گوید . به دقت گوش داد و متوجه شد که هنرمند حریر باف می گوید : ” ای زبان سرخ ! خواهش می کنم دست از سر من بردار و فردا سر مرا بر باد نده . ”

دزد ، کنجکاو شد و ایستاد . حریر باف تا نزدیک صبح به بافتن پارچه حریر ادامه داد ، اما گاه ، از زبانش درخواست می کرد که مواظب حرف هایی که می زند باشد و فردا سر او را بر باد ندهد . دزد ، نگاهی به حریر انداخت . واقعا ً زیبا بود . دلش می خواست حریر باف بخوابد و او حریر را بدزدد و بفروشد و با پول آن زندگیش را بچرخاند . نقش هایی که حریر باف روی پارچه حریر ، بافته بود ، آن قدر قشنگ و دلربا بود که چشم هر بیننده ای را خیره می کرد . مطمئن بود که پول خوبی از فروش آن به دست می آورد . اما دیگر دزدی آن پارچه حریر ، برایش اهمیت زیادی نداشت . او می خواست بداند که فردا حریر باف به کجا می رود و چرا این قدر به زبانش التماس می کند که مواظب حرفهایش باشد و حرفی نزند که باعث مرگش شود . حریر باف کارش تمام شد . توی کارگاه دراز کشید و چرتی زد . صبح که شد ، از خواب برخاست . پارچه ای را که بافته بود ، توی بقچه ای پیچید و براه افتاد . دزد از یک فرصت استفاده کرد و پیش از او از کارگاه خارج شد . بعد هم سر راه حریر باف سبز شد و بعد از سلام و احوالپرسی گفت : ” کجا می روی ؟ “حریر باف گفت : ” می روم دربار حاکم ، این حریر زیبا را برای او بافته ام . آدم های معمولی به اندازه کافی پول ندارند که چنین حریر زیبایی را بخرند . ”

دزد گفت : ” فهمیدم ، حریر را برای حاکم می بری که پول خوبی از او بگیری . ” حریرباف گفت : ” شاید ! خدا می داند . شاید هم پولی نگیرم و حاکم دستور بدهد جلاد سرم را از تنم جدا کند . “

دزد می خواست از او بپرسد که چرا این چنین فکر می کند ، اما بهتر دید که خودش همراه او به قصر حاکم برود و ماجرا را از نزدیک ببیند . به همین دلیل ، به حریر باف و گفت : ” مرا هم با خودت به قصر ببر . خیلی دلم می خواهد از نزدیک قصر حاکم را ببینم . ” حریر باف که نگران و مضطرب بود ، از پیشنهاد او بدش نیامد و با خود گفت : ” بگذار او را همراه خودم ببرم . شاید همراهی او باعث شود که کمتر دلشوره داشته باشم .” حریر باف و دزد ، هر دو راه افتادند تا به قصر حاکم رسیدند . حریرباف در مقابل حاکم احترام کرد و حریری را که بافته بود ، به او تقدیم نمود . حاکم بقچه را باز کرد ، پارچه حریر را بیرون آورد و در مقابل چشم درباریان ، آن را روی میزی که در کنارش بود ، پهن کرد . همه از دیدن پارچه ای به آن زیبایی و خوش نقش و نگاری تعجب کردند . هر کس درباره زیبایی و ارزشمند بودن آن حرفی می زد . حاکم هم خوشحال بود که چنان پارچه لطیف و زیبایی به او هدیه شده است . حاکم تصمیم گرفت پاداش خوبی به هنرمند حریر باف بدهد . برای اینکه کمی با استاد حریر باف حرف زده باشد ، به او گفت : ” واقعا ً تو هنرمندی . دستت درد نکند . حالا بگو ببینم این پارچه ارزشمند به چه دردی می خورد ؟ چه استفاده ای از آن بکنیم ، خوب است ؟ ”

استاد حریر باف کمی مکث کرد و گفت : ” حیف است از این پارچه لباس تهیه شود . بهتر است دستور دهید آن را به خزانه ببرند و در جای امنی نگه دارند . بعد هم وصیت کنید که بعد از مرگ شما ، این پارچه را روی تابوتتان بکشند تا همه به تابوت شما خیره شوند و با چشم حسرت نگاه کنند . ” حاکم از شنیدن حرف های حریر باف ، ناراحت شد و فریاد زد : ” مردک ! خجالت نمی کشی ؟ در حضور من ایستاده ای و از مرگم حرف می زنی ؟ این حریر را توی آتش بیندازید تا بسوزد و نابود شود . این مردک حریرباف را هم بکشید و زبانش را از حلقومش بیرون آورید . ” حاکم پارچه را جمع کرد و جلوی پای مامورانش انداخت . چند مأمور بلافاصله سراغ استاد حریر باف رفتند و او را دستگیر کردند تا ببرند و دستور حاکم را درباره اش اجرا کنند . اوضاع قصر حاکم به هم ریخت . در این هنگام ، دزد با صدای بلند گفت : ” جناب حاکم ! امر ، امر شماست ، اما من اجازه می خواهم راز حرفهای حریر باف را برای شما بگویم ، بعد ، هرچه فرمان دادید ، اجرا خواهد شد . ”

حاکم با بی میلی اجازه داد که دزد حرفش را بزند . کسانی که در قصر بودند ، سکوت کردند . دزد پیش رفت و گفت : ” ای حاکم بزرگ ! از قدیم گفته اند : راستگو باش تا رستگار شوی . کار من دزدی است . من دیشب برای دزدی حریر ، به کارگاه این مرد رفتم . اما وقتی دیدم که تا صبح ، ضمن بافتن حریر ، به زبان سرخش التماس می کند که مواظب حرفهایش باشد تا موجب مرگش نشود ، تعجب کردم . به جای دزدی حریر ، تا صبح ایستادم و صبح نیز تا اینجا او را همراهی کردم . او قصد توهین نداشته ، اما زبانش به التماس های او گوش نکرده و باعث شده سر سبزش را بر باد دهد . ”

حاکم کمی فکر کرد . پارچه را برداشت ، به دزد داد تا کار کند و دزدی نکند . به او گفت : ” این پاداش جوانمردی توست .” استاد حریرباف را بخشید . پول خوبی به او داد و گفت : ” دیگر حرف نزن ، برو به کارگاهت و کار کن . اما خودت پارچه ها را به قصر من نیاور ، به وسیله همین دوستت برایم بفرست . من خودم می دانم که با این پارچه های ارزشمند چه کنم . ” از آن به بعد ، به کسی که مواظب حرف زدنش نیست و حرف هایش موجب درد سر او می شود ، می گویند :

 ” زبان سرخ ، سرسبز می دهد بر باد . “

منبع :سکوی ششم


نظرات شما عزیزان:

بهناز
ساعت0:30---12 دی 1393
دست شما درد نکنه

مریم
ساعت14:06---21 آبان 1393
ببببببببببببببسسسسسسیییییییییا ااااااااااارررررررررررر اااااااااااااااااللللللللللللل لییییییییییی.

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






:: موضوعات مرتبط: دروس پايه ششم (دانلود چك ليست ها و نكات دروس)، روش هاي تدريس، ،
.:: ::.
عناوین آخرین مطالب بلاگ من
» دانلود 8 نمونه آزمون تیزهوشان و جامع علمی پایه ی ششم دبستان
» سئوالات گمراه كننده و دام دار در آزمون ها
» نمونه کارهای کار و فناوری دانش آموزان کلاس ششم دبستان شمس آبادی - اردیبهشت 93
» روز خلاقیت در دبستان شمس آبادی ؛اردیبهشت 93
» ده اصل کلیدی در مدارس هوشمند
» برگزاری آزمون آزمایشی تیزهوشان فردا سه شنبه
» مراسم گرامیداشت هفته معلم
» تبریک هفته معلم
» نمونه سئوالات کلاسهای اول تا ششم ابتدایی
» ثبت نام آزمون دبیرستان های نمونه دولتی
» نتایج آزمون بنیه علمی مرحله دوم در سطح ناحیه 4 مشهد
» مراسم تقدیر از دانش آموزان کوشا و پرتلاش + عیدی
» آزمون عیدانه بر روی سایت آزمون انلاین معلم ایران
» مرحله اول آزمون بنیه علمی ناحیه 4 مشهد
» آزمون رياضي ششم بهمن ماه
» بابت نزول بارش هاي آسماني از خدا ممنونيم
» جشن بادبادک ها در کلاس ششم دبستان شمس آبادی
» نتايج آزمون جامع دي ماه دانش آموزان پايه ششم دبستان شمس آبادي
» تركيب رنگ ها در هنر پايه ششم دبستان شمس آبادي
» دانلود انیمیشن های کمک آموزشی دروس پایه‌ی ششم
» برگزاري آزمون جامع علمي در روز شنبه
» برگزاري مسابقه مچ اندازي در كلاس مربوط به درس علوم فصل ورزش ونيرو
» برگزاري سومين جلسه ارتباط با اولياء گرامي
» آزمون اجتماعي آذر ماه پايه ششم به صورت آنلاين
» آزمون علوم تجربي پايه ششم به صورت آنلاين
» جشنواره غذاهاي محلي
» دومین جلسه ارتباط با اولیاء
» نیاوردن شیر به مدرسه
» اعلام نمرات مستمر دانش آموزان كلاس ششم 1 دبستان شمس آبادي
» باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است



.:: Design By :